علی آقا، عشق مامان و بابا

هفته سی و پنج و ...

1394/2/14 17:06
نویسنده : مامان الی...
152 بازدید
اشتراک گذاری

1390/03/24

سلام پسر کوچولوی مامان. امروز من و بابایی رفتیم سونو تا برای سومین بار عکس کوچولوی قشنگ مونو ببینیم. فکر کنم این آخرین سونومه. همون شروع کار، بابایی با اینکه می دونست شما پسری، برای بار دوم از آقای دکتر پرسید جنسیت جنین چیه؟ دکتر گفت هنوز بهتون نگفتم؟ جنسیتش پسره. بابایی دیگه قشنگ مطمئن شد و با یه لبخند نگاهشو سمت من کرد، از شدت ذوق انگار داشت پرواز می کرد. آقای دکتر وزنت رو اندازه گرفت، وزنت 2530 گرم بود که خدا رو شکر نرمال بود، بهم گفت نهایتا تا 26 تیر ماه 90 به دنیا میای و الان هم هفته 35 هستی... .

بابایی یکم رو وزنت حساسه چون دوست داره پسریش درشت و قوی به دنیا بیاد. واسه همین کلی در این مورد از آقای دکتر سوالای عجیب پرسید. ایشون هم  با حوصله جواب می دادن. بعد گفتن که همه چی طبیعی هست و جای هیچ نگرانی وجود نداره.

اما من از یه چیز نگران بودم. در مورد تاریخ زایمانم. دفعه اول، تاریخ زایمانم 10 مرداد بود. بار دومی که رفتم سونو تاریخ و 28 تیر تخمین زد. الانم که میگه 26 تیر. واقعا موندم... .از دکترم سوال کردم گفت چون بچه بزرگ میشه این جابه جایی ها طبیعیه. نمی دونم چیکار کنم. ما هم منتظر می مونیم تا ببینیم شما کی به دنیا میای عزیزم. فکر کنم می خوای ما رو غافلگیر کنیاااا.

این روزها احساس می کنم خیلی سنگین شدم... . انگار دل و رودم اومدن بالا تو قفسه سینم جمع شدن. نفس کشیدن یه کم برام سخت شده، طوری که وقتی نفس میکشم اطرافیانم صدای نفسم و می شنون. البته همه اینا طبیعین. دکترم گفت بخاطر رشد جنین و افزایش حجم رحم، ششها به سمت بالا حرکت میکنه و یکم تحت فشار قرار میگیره واسه همین نفس کشیدن به راحتی گذشته نیست.

راستی... ویارم خیلی کمتر شده، ولی بوی مرغ یکم اذیتم می کنه. در کل خدا رو شکر خوب غذا می خورم. شما هم به مامان قول بده و خوب غذا بخور تا سالم و قوی بمونی.

منتظرت می مونم 

پسندها (4)

نظرات (1)

ĸoѕαr
18 اردیبهشت 94 12:29
سلام خاله خوشحال میشم به مسربزنید..