علی آقا، عشق مامان و بابا

ختنه

1394/3/22 13:48
نویسنده : مامان الی...
213 بازدید
اشتراک گذاری

1390/06/24

قرار بود یک ماهگیت ببریمت واسه ختنه اما چون نوبت واکسنت بود ترسیدم خدای نکرده اتفاقی برات بیفته واسه همین صبر کردم تا یه هفته از واکسنت بگذره، بعد یه هفته... واسه گرفتن وقت رفته بودیم، دکترت ایران نبود و مجبور شدیم چند وقته دیگه هم صبر کنیم تا امروز... .

امروز بیست و چهار شهریور ماهه و ما(من، بابایی، مادرجون، پدرجون) شما رو بردیم بیمارستان واسه ختنه... .

خلاصه دکتر اومد و نوبت شما شد. وقتی خوابوندنت رو تخت تو اتاق عمل نمیدونستم چه حالی دارم. هم می ترسیدم هم خوشحال بودم.

عملت رو با یه جیغ بنفش شروع کردی. وقتی جیغ میکشیدی دلم میخواست درو بشکنم برم دکترو خفه کنم. هر یه لحظه برام یه سال گذشت. کتاب دعا رو گرفته بودم، اشک می ریختم و مدام دعای ختنه رو زمزمه میکردم. نمیدونم چقدر طول کشید ولی زیاد نبود و سریع کارت تموم شد. نشستم و بغلت گرفتم. تا اومدی تو بغلم ساکت شدی. بعدش یه دل سیر شیر خوردی. فدای پسر شکموم بشم الهی... .

 تو خونه هم خوب بودی. یکم گریه کردی اما بعدش آروم شدی. در کل پسر آرومی هستی و با همه چی خیلی خوب کنار میای.

حالا یه کم از نگرانیهام کمتر شده راحتتر میتونم از بودنت لذت ببرم. امیدوارم و از خدا میخوام همیشه تنت سالم باشه.

مبارکت باشه پسرم

پسندها (2)

نظرات (0)