اولین لباس
1389/10/03
امروز مادرجونت رفت بازار و وقتی برگشت دیدم تو دستاش یه چیز خیلی خوشگل داره. واسه نوه ی گلش که شما باشی یه بلوز و یه شلوار با یه جوراب فینگیلی خریده بود. خدایا چقدر کوچیک بودن، عین لباس عروسک. خیییییلی ذوق کردم. البته فکر کنم خاله جونت بیشتر از من ذوق زده شده بود آخه مدام لباس و می بوسید و نازش می کرد. دستت درد نکنه مامانی خیلی خوشحالم کردی. ان شاالله لباس دانشگاهتو بخریم عسیسم.
قربونت بشم راحت میشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی