علی آقا، عشق مامان و بابا

پایان سال هشتاد و نه

1394/1/31 13:43
نویسنده : مامان الی...
171 بازدید
اشتراک گذاری

1389/11/29

قراره عید امسال بریم مشهد دستبوس امام رضا علیه السلام. چند روز پیش رفتم دکتر و ازش اجازه گرفتم تا مطمئن بشم این سفر ضرری به حال شما نداره عزیزم. ایشون هم جواب سونو رو دیدن و گفتن هیچ مشکلی نداره. منم گردگیری عیدم و دیشب تموم کردم، البته با کلی وسواس که خیلی اذیتم کرد. واسه خداحافظی، شام رفتیم خونه  آقا جون. عزیز جون مهربونت با اینکه خیلی خسته بود زحمت شام و کشید. البته منم یه ذره کمکش کردم. بعد رفتیم خونه پدرجون و واسه سفر آماده شدیم.

اذان صبح و گفتن و ما هم آماده شدیم و سمت مشهد حرکت کردیم. (من، نی نی، بابایی، مادرجون، پدرجون، خاله جون و دایی جون). حوالی غروب رسیدیم خود مشهد. تا چشمم به گنبد طلا افتاد دستم و کشیدم رو شما و به ایشان سلام دادم. خیلی حس خوبی بود. شما هم که تو مسافرت بازیگوشیت گل کرده بود مدام حرکت می کردی و وروجک بازی در میاوردی. وای که چه احساس شیرینه  وقتی تکون می خوری و منم با تموم وجودم احساست می کنم.

قربونت برم من

 

پسندها (2)

نظرات (0)