به خونه خوش اومدی
1390/05/03 امروز روز ترخیص ما از بیمارستانه. دیشب تو بیمارستان یکم گریه خفیف کردی و بعدش تا صبح خوابیدی. صدای گریت هم اینجور بود: هِهِه... هِهِه... هِهِه. خداروشکر از دیشب تونستم راه برم و با این قضیه خوب کنار اومدم. حوالی ساعت 11 ظهر کارای ترخیص تموم شد و ما به همراهه یه نی نی خوشگل و تپلی راهی خونه مادرجون شدیم. پدرجون و خاله جون مهربونت یه تخت خوشگل واسمون ردیف کردن تا بتونیم راحت استراحت کنیم. امروزم کلی ملاقاتی داشتیم. آقاجون و عزیزجونت هم اومدن، با یه عالمه خوراکی های مقوی تا پسرم بخوره و قوی شه. فدات بشم که همه مثل پروانه دورت میگردن تا شما تو آسایش باشی. فدات بشم الهی ...
نویسنده :
مامان الی...
19:17